خرید قصه جهت ساخت فیلم : هدیه خدایی این قصه واقعی است نرگس در ازدواج اولش بخاطر ناباروری همسرش در سن 32 سالگی اورا طلاق می دهد . و نرگس نا امید از همه چیز و اینکه از نعمت مادر شدن بی بهره بود روزگار را می گذراند تا اینکه 3 سال گذشت و با اسد آقا که مردی متدین بود وو شرایط مانند اورا داشت ازدواج می کند . اسد یک لحظه جا می خورد و می گوید چه می گویید خانم دکتر من و نرگس خانم بچه دار نمیشیم هردومون بچمون نمیشه . دکتر هم تعجب می کند و دوباره آزمایش می گیرد و با دکترهای دیگر شور می گذارند و پس از معاینات بسیار به معجزه خداوند پی می برند و تبریک بسیاری به آن زوج می گویند . اسد و نرگس بسیار خوشحال بودندو باهمدیگر برای بچشان لباس و اسباب بازی می گیرند . اما خوشحالیشان طولی نمی کشد بخاطراینکه در هفت ماهگی بارداری نرگس یک روز اسد قلبش ایست می کند و نرگس و بچه ی توی راهیشان را تنها می گذارد. |
درباره این سایت